ستارهی جاويد
در آسمان ِ وطنای ستاره يکتايی
ميان ِ آن همه اختر هنوز تنهايی
تو را چه نور به گوهر سرشته است زمان
که هر چه دور شوی بيشتر هويدايی ؟
توای ستارهی دنباله دار ِ آزادی
هنوز در ره پيموده روشنی زايی
اگر چه رهبر ديروزهای ما بودی
هنوز راهبر رهروان فردايی
ز نيش ِ طعنهی ناپُختگان نيازردی
بزرگمردی و بر کودکان شکيبايی
هر آنکه دامن آلوده خواست پاک کند
به آبروی تو زد دامنش که دريايی
هر آنکه ماند به کارش دوباره يادت کرد
مگر طلسم گشايی ؟ مگر مسيحايی ؟
عدوی جان ِ تو هم يزد گرد و هم حَجّاج
برفت آن يک و اين هم رَوَد تو بر جايی
حسود ِ نام تو خودکامگان کهنه و نو
به نوبتند در اين رهگذر تو مانايی
ز هرزه لايی هر کوته آستين چه هراس
به پای تو نرسد دستشان که والايی
سرشته است زمان نام تو به نام وطن
درفش ميهن مايی هميشه برپايی
به نام پاک تو ايران هماره میبالد
توای ستارهی جاويد مشعل مايی
نعمت آزرم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر