۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه

ترانه پاییز . . .

پاییز چه زیباست
مهتاب زده تاج
سر کاج پاشویه پر از برگ خزان دیده ی زرد است
بر زیر لب هره کشیدند خدایان
یک سایه باریک
هشتی شده تاریک
رنگ از رخ مهتاب پریده
بر گونه ی ماه ابر اگر پنجه کشیده
دامان خودش نیز دریده
آرام دود باد درون رگ نودان
با شور زند نی لبک آرام
تا سرو دلاران برقصد
پر شور
پر ناز بخواند

نصرت رحمانی

۱ نظر:

عمو اروند گفت...

یادش زنده باد نصرت که اولین و آخرین باری که دیدمش، شب شعرخوانی‌ای بود در باغ سفارت آلمان بسال ۱۳۴۶ که من دانشجو بود.دختری را که دوست می‌داشتم همراهم بود. نصرت آمد و پشت میز خطابه نشست، سیگاری روشن کرد و دودش را بهوا داد و خواند:
سیگار می‌کشم!
نصرت زود رفت ولی مهر یادش عمیق در دل من نشسته‌است بهمان‌سان که دختر محبوبم چهل‌واندی سال است در کنارم نشسته و روشنی‌بخش زندگی‌ام شده است.