۱۳۸۸ اردیبهشت ۱, سه‌شنبه

بهار امسال

اصلا دلم نمیاد اینجا بیام اینجایی که بهار را من زودتر از آمدتش آورده بودم درست از زمانی که شنیدم بستری شدی اینجا را پر کردم از گل و شعر وترانه به این امید که شادی, شادی بیاره و در همینجا هم بهبودی و بازگشتت را به زندگی جشن بگیرم اما افسوس نه این گلباران من و نه دعاهایم اثر کرد . میدانی چرا هنوز هم که هنوزه من برایت فاتحه ایی نخوانده ام چرا که فکر میکنم با خواندنش تورا برای همیشه از دست میدهم و این تحملش خیلی سخت تر از هجرت توست .
بهار امسال ، خاموش است
نه شمع غنچه ای در شمعدان شاخه ها دارد
نه آتشبازی سرخ و بنفش ارغوان ها را
بهار امسال ، بغضی در گلو دارد
فروغ خنده از سیمای او دور است
. . . . .
نادر نادرپور

هیچ نظری موجود نیست: