۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه

یلدا و حافظ . . .


بر سر آنم كه گر ز دست بر آيد

دست به كاري زنم كه غصه سر آيد

خلوت دل نيست جاي صحبت اضداد

ديو چو بيرون رود فرشته در آيد

صحبت حكام ظلمت شب يلداست

نور ز خورشيد جوي بو كه بر آيد

بر در ارباب بي‏مروت دنيا

چند نشيني كه خواجه كي به در آيد

ترك گدايي مكن كه گنج بيابي

از نظر رهروي كه در گذر آيد

صالح و طالح متاع خويش نمودند

تا كه قبول افتد و كه در نظر آيد

بلبل عاشق تو عمر خواه كه آخر

باغ شود سبز و شاخ گل به بر آيد

غفلت حافظ در اين سراچه عجب نيست

هر كه به ميخانه رفت بي‏خبر آيد


حافظ

هیچ نظری موجود نیست: