خواندمت ، بر ره گل افشاندمت
آمدی بر بام جان پر زدی
همچو نور بر دیده بنشاندمت
بردمت تا کهکشانهای عشق
پر کشان تا بی نشانهای عشق
گفتمت افتاده در پای عشق
زندگی رویای زیبای عشق
می روی چون بوی گل از برم
رفتنت کی می شود باورم
. . . . .
پرواز اعتماد را با يکديگر تجربه کنيم
اگر اسم و اتهامش را در نظر نگیریم چیزی عوض نمی شود :
تو آلمان هیتلری می کشتند که یهودی است
حالا تو اسرائیل میکشند که طرفدار فلسطینیها است
عربها میکشند که جاسوس صهیونیستها است
صهیونیستها میکشند که فاشیست است
فاشیستها میکشند که کمونیست است
کمونیستها میکشند که آنارشیست است
روس ها میکشند که پدر سوخته از چین حمایت میکند
چینیها میکشند که حرامزاده سنگ روسیه را به سینه میزند
و میکشند و میکشند و میکشند
و چه قصاب خانهیی است این دنیای بشریت
احمد شاملو
سپاس فراوان از آزاده عزیز برای ارسال مطلب بالا.
حق ما گرفتنی نیست
آسمونشم بگیرید
این پرنده مردنی نیست
آخرین سنگر سکوته
خیلی حرفا گفتنی نیست
. . .
ستارهی جاويد
در آسمان ِ وطنای ستاره يکتايی
ميان ِ آن همه اختر هنوز تنهايی
تو را چه نور به گوهر سرشته است زمان
که هر چه دور شوی بيشتر هويدايی ؟
توای ستارهی دنباله دار ِ آزادی
هنوز در ره پيموده روشنی زايی
اگر چه رهبر ديروزهای ما بودی
هنوز راهبر رهروان فردايی
ز نيش ِ طعنهی ناپُختگان نيازردی
بزرگمردی و بر کودکان شکيبايی
هر آنکه دامن آلوده خواست پاک کند
به آبروی تو زد دامنش که دريايی
هر آنکه ماند به کارش دوباره يادت کرد
مگر طلسم گشايی ؟ مگر مسيحايی ؟
عدوی جان ِ تو هم يزد گرد و هم حَجّاج
برفت آن يک و اين هم رَوَد تو بر جايی
حسود ِ نام تو خودکامگان کهنه و نو
به نوبتند در اين رهگذر تو مانايی
ز هرزه لايی هر کوته آستين چه هراس
به پای تو نرسد دستشان که والايی
سرشته است زمان نام تو به نام وطن
درفش ميهن مايی هميشه برپايی
به نام پاک تو ايران هماره میبالد
توای ستارهی جاويد مشعل مايی
نعمت آزرم
من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم
ز سیلی زن ، ز سیلی خور
وزین تصویر بر دیوار ترسانم
درین تصویر
از شعر چاووشی اخوان ثالث که در اینجا هم میتوانید تمام شعر را بخوانید و با صدای شاعر بشنویید . . .